یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۸ - ۰۶:۲۹
۰ نفر

سارا فرجی: فلانی اصیل است، فلانی اصیل نیست؛ فرد اصیل کیست؟ معیارهای اصالت چیست؟ چه جامعه‌ای اصیل و چه جامعه‌ای غیراصیل است؟

این سؤالات شاید در نگاه اول فلسفی نباشند در حالی که این‌طور نیست، چرا که اصالت و عدم‌اصالت موضوعی است که امروزه در جوامع مدرن گریبانگیر همه نهادهای اجتماعی و افراد شده است؛ پدیده از خودبیگانگی، مسئله‌ای است که امروزه تقریباً در تمام جوامع دیده می‌شود ولی افراد غافلند که ریشه این مسئله از کجاست. بیژن عبدالکریمی، مدرس و نویسنده حوزه فلسفه در نشستی که پنجشنبه صبح در مؤسسه معرفت و پژوهش برگزار شد به بررسی مسئله «اصالت و عدم‌اصالت» از نگاه فلسفی پرداخت.  لازم به توجه است که در کارنامه دکتر عبدالکریمی پیش از این با عناوین تالیفی و ترجمه‌هایی چون «تأملی بر پارادوکس دمکراسی متعهد»، « هگل یا مارکس: نقدی بر جریان روشنفکری ایران»، « تفکر و سیاست»، «بررسی اندیشه‌های مارتین هیدگر»، « ما و جهان نیچه‌ای»، «تکنولوژی رسانه‌ای»، «هیدگر در ایران»  نیز مواجه هستیم.

سنگ بنای صحبت دکتر عبدالکریمی بیان این نکته بود که عصر فعلی، دوران مرگ اصالت‌هاست و این در حالی است که اصالت و عدم‌اصالت افراد مستقیما با نحوه زیستن‌شان در ارتباط است.  ایشان در توضیح این مطلب اینگونه ادامه داد: در جهان نهیلیستی فعلی اینکه چگونه زیست کنیم و برای بنیادهای اخلاقی‌مان چه مبنایی داشته باشیم مسئله مهمی است چرا که درعصر حاضر بشر با آسیب‌های متعددی مواجه است و همیشه در معرض خطرتهدید هستی یا اگزیستانت قرار دارد. منظور از هستی در اینجا نحوه خاصی از هستی است که فقط آدمی دارد و نه هیچ موجود دیگری؛ چیزی که هیدگر آن را دازاین و سقراط و نظام‌های مذهبی، روح می‌نامند.

در عصر حاضر امور واقعی و عینی، نظام‌های گوناگون اندیشه، استثمار، نهادهای اجتماعی و رسانه‌ها، همه و همه فردیت ما را تهدید می‌کنند. به‌عنوان مثال استثمار، بودن و هستی کارگر، نهادهای اجتماعی مثل نظام  تعلیم و تربیت و نظام‌های سرمایه‌دار، وجود انسان را و رسانه‌ها با انعکاس واقعیت از دید خود به نوع دیگر، هستی انسان را تهدید می‌کنند. غیر از نهادهای اجتماعی نامبرده، نظام‌های فلسفی هم به نوعی هستی انسان را تهدید می‌کنند. برای مثال وقتی در فلسفه، انسان را یک حیوان ناطق معرفی می‌کنند پاره‌ای از جنبه‌های انسانی مغفول می‌ماند و هستی‌ا‌ش مورد خطر قرار می‌گیرد. اینکه انسان را سوژه و جهان را ابژه بدانیم یا اینکه تلقی‌مان از انسان یک موجود و جسم فیزیکی باشد که همان دیدگاه ماتریالیست‌هاست، خود نوعی دیگر از تهدید نامبرده است.

عبدالکریمی در ادامه بحثش به توضیح سه اندیشه‌ای که وجود ما ر اتهدید می‌کنند پرداخت و گفت: سه اندیشه روانشناسانه، سوسیالیزم و تاریخ‌گرایی وجود ما را تهدید می‌کنند اما هر سه از یک جنبه، روح واحد و مشترکی دارند که آن تقلیل‌گرایی یا reduction است. در اندیشه‌های روانشناسانه وجود انسان به مناسبات  روانشناختی تقلیل پیدا می‌کند مثلا ً فروید وجود انسان را تقلیل داده و تنها به جنبه غریزی‌ا‌ش محدود می‌کند. در اندیشه‌های سوسیالیزم وجود انسان تا حد مناسبات اجتماعی و رابطه انسان با نهادها تقلیل می‌یابد و در چنین جامعه‌ای دیگر تفکر و آزادی اصیل وجود ندارد چون آنها به مناسبات اجتماعی تقلیل یافته است. در اندیشه آخر هم که تاریخ‌گرایی است نحوه زیست و وجود انسان به شرایط و پژوهش‌های تاریخی کاهش می‌یابد و انسان از خود می‌پرسد اگر تاریخ مهم است پس چه چیزی من را تشکیل می‌دهد؟

نهیلیسم و پوچ‌گرایی  پدیده شایعی است که از قرن نوزدهم به بعد جوامع مدرن با آن درگیر شدند. عبدالکریمی درباره ارتباط نهیلیسم با اصالت گفت: در دوران گذشته مذهب و ادیان راهی برای نجات بشر بودند. در یونان باستان فلسفه امری تجملی و برای سرگرمی نبود بلکه ابزاری بود که شیوه زیستن ارائه می‌داد و به خاطر همین سقراط کشته شد اما در اروپای جدید با ایجاد رنسانس اقتدار کلیسا فروریخت، ارزش‌های مطلق متزلزل شد و نهیلیسم در دل‌ها نشست. در چنین جامعه‌ای بشر با جهانی مواجه است که نسبت به نحوه زیست او بی‌تفاوت است و از آرمان و کوشش‌های او حمایت نمی‌کند.

در واقع با فروپاشی مذهب، تاریخی شکل گرفت که در آن جهان بی‌کرانه است و در چنین جامعه‌ای دیگر انسان محور نیست و جهان و طبیعت نسبت به رنج انسان بی‌تفاوتند. هیوم در همین رابطه می‌گوید: در جهان فعلی از علم، انتظار معرفت و اخلاق نمی‌توانیم داشته باشیم چون طبیعت با ما کاری ندارد و دیگر آن ضرب‌المثل دوران کودکی‌مان که می‌گفت«چوب خدا صدا ندارد» صدق نمی‌کند چون انسان امروزی با طبیعت و جهان خودش بیگانه است.

انسان امروزی در این جهان، مأوایی ندارد و سرگردان است چرا که هویت فرد هم برایش معما شده و بشر مرتباً از خود می‌پرسد: من کیستم؟ ساختارگرایان «من» را تابعی از شرایط تاریخی و مناسبات اجتماعی می‌دانند و معتقدند که انسان در توهم دروغین «من، منم» به سر می‌برد. ابتدا بشر در جوامع غربی و امروزه در همه‌جا به‌دنبال مأوا و پناهگاه است؛ پناهگاهی که معنا داشته باشد نه جایی برای محافظت از سرما و گرما. در چنین دورانی ما با مرگ سوژه مواجهیم و با مرگ سوژه تقلیل انسان به حیوان صورت می‌گیرد و دیگر مرزی بین انسان و حیوان وجود ندارد. در واقع در روزگار ما سوژه جای خودش را به تکثر می‌دهد و وحدت خود‌ادراک کانتی محصول ساختارهای اجتماعی می‌شود.

به قول عبدالکریمی تمام بحث‌هایی که تا به اینجا مطرح شد مقدمه‌ای برای ورود به بحث اصلی بود. وی پس از عبور از بحث‌های قبلی تعریفی از اصالت ارائه داد و گفت: فردی اصیل است که امور را برای خودش انجام می‌دهد. در زبان یونانی به فردی اصیل می‌گویند که فاعل عمل واقعی است. سارتر اصیل‌بودن را یک کیفیت عینی نمی‌داند و می‌گوید: انسان یگانه موجودی است که اصالتش به ماهیتش مقدم است.

فرد غیراصیل کسی است که خودش نحوه بودنش را تعیین نمی‌کند. برای روشن‌شدن بحث، مثالی از کی‌یرکه‌گور می‌آورم: 2 گاریچی را تصور کنید که یکی مست و دیگری هوشیار است. فرد هوشیار که خودش مسیر را تعیین می‌کند اصیل و دیگری غیراصیل است. در واقع در فرد اصیل چیزی به ظهور می‌رسد که مال خود فرد است. البته در جامعه فعلی عرصه انتخاب برای افراد تنگ شده و همین باعث شده تا فرد، افق‌های معنا را از دست بدهد. ممکن است از لحاظ امکانات در هیچ دوره‌ای بشر این اندازه راحت نبوده باشد اما این امکانات کمکی به او نمی‌کند تا خودش را پیدا کند؛ این نقدی است که منتقدان دوره مدرنیته مطرح می‌کنند.

این پژوهشگر حوزه فلسفه درباره فیلسوفانی که این مبحث را مطرح کرد‌ه‌اند گفت: افلاطون، سقراط، آگوستین و کی‌یرکه‌گور موضوع اصالت و عدم‌اصالت را مطرح کردند اما عمده تفکر از دوران کی‌یرکه‌گور آغاز شد. کی‌یرکه‌گور جای معنای ابژکتیک و سابژکتیک را عوض کرد و گفت: برخلاف اینکه تصور می‌کنید سابژکتیو، ذهنی و آبژکتیو عینی و حقیقی است، آنچه فکر می‌کنید حقیقی است، حقیقی نیست؛ در واقع سابژکتیو ذاتاً حقیقی است اما انسان دوره جدید درگیر آبژکتیو و به همین خاطر دچار خودبیگانگی شده است.
کی‌یرکه‌گور معتقد است: در عصر حاضر دیالکتیک وجودی را فراموش کرده‌ایم و اتفاقاً اصالت را در پرتو همین دیالکتیک می‌توان کسب کرد.

عبدالکریمی به‌دلیل محدودیت زمان، تنها دیدگاه کی‌یرکه‌گور در رابطه با اصالت را تشریح کرد و گفت: کی‌یرکه‌گور برای آدمی 3مرحله قائل است: استهزایی، اخلاقی و ایمانی. در مرحله اول انسان دنبال خوشی و غیراصیل است چرا که دائماً چشم به بیرون دوخته و زندگی منفعلانه‌ای دارد؛ ناامید است و از مسئولیت و رویارویی با حقیقت فرار می‌کند؛ در واقع انسان در این دوره خودش را همان‌گونه که هست می‌پذیرد در حالی که تغییر و تلاش برای تغییر، از نشانه‌های اصالت است.

در دوره اخلاقی بشر به ضعف خود پی می‌برد، احساس گناه می‌کند و به همین جهت انسان این دوره از دوران قبلی اصیل‌تر است. اما در مرحله آخر که اصیل‌ترین افراد در این دوران هستند انسان به خدا پیوسته است.  بشر این دوره سری پرشور دارد و اهل خطر است. کسی که به این مرحله از ایمان برسد در جمع وجود دارد اما مورد تایید جمع نیست؛ مثل حضرت ابراهیم که اسماعیل را قربانی کرد بدون‌اینکه تایید بگیرد. و در نهایت اینکه در این دوره یک نوع پیوند بین امر متناهی با امر نامتناهی شکل می‌گیرد.

کد خبر 89677

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز